خدا وجود داره دیگه ...!؟
اگه واقعا الان وجود داره پس حال منو میفهمه حتما منو دوست داشته که آفریده
اصن خدا منو تو آفریدی که اینجور کسی رو دوست داشته باشم ، کسی که اگه بخواد هم نمیتونه دوستم
داشته باشه..........
خدا خودت خسته نشدی از این همه تکرار ، دنیارو یه کم دگرگونش کن شاید یه دفه قرعه به نام ما افتاد
ماهم شدیم یه آدم خوشبخت و خوش شانس...
فقط یه دیدار دنیای منو دگرگون میکنه
+
تاريخ سه شنبه بیست و هشتم آذر ۱۳۹۱ساعت 10:53 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
یادم باشد بگویمت دیگر از این لبخندهـا
آن هم ناگهانی نثار چشم های بی قرارم نکنی
دلم طاقت این همه عاشقی یکجا را ندارد...
.
.
.
+
تاريخ دوشنبه بیست و هفتم آذر ۱۳۹۱ساعت 11:59 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
دوست دارم احمق خواهش میکنم با هیشکی نباش
یه چیزی رو فقط دلم میخواد بدونم الان احساست نسبت بهم چیه هنوز بهم فکر میکنی ؟
ینی دل تو هم تنگ میشه ؟
دوسم داری؟
تو هم گریه میکنی؟این روزا عجیب حالم بده تو خیابون که هستم فقط دنبال تو میگردم ولی یکبار هم ندیدمت ...
پلاک همه ماشینای شبیه به تو رو میخونم که شاید تو باشی ولی نیستی
عزیز من کجایی؟
حالم خیلی بده کجایی که آرومم کنی و اشکامو پاک کنی بگی بی خیال !!!
پ ن : از بس امروز گریه کردم صورتم داره میسوزه
خدا کجایی اصلا حواست هست خداااااااااااااااا تا کجا باید ادامه بدم تا راضی شی
به خدا هیچ وقت فکر نمیکردم کارم به جایی برسه که بخوام برای یه نفر گریه کنم ...یعنی عاشق ..
این چند ماه نفهمیدم زندگی یعنی چی! ...
خدایا به همه کمک کن منم فراموش نکن هرچند میدونم دوستم داری ....!!!
.
.
.
+
تاريخ سه شنبه بیست و یکم آذر ۱۳۹۱ساعت 13:35 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
دوسش دارم خدااااااااااااااااااااااااا
چیکار کنم تحمل نداااااااارم
خدااااااااا جهنم از حال الان من بدتره
یه کاری کن خب
این چه حسیه که داره منو داغون میکنه
یه کاری کن ازش متنفر شم
دلم براش تنگ شده میفهمی !!!؟
بغض گلومو گرفته حالم خیلی بده خیلی بد
.
.
.
+
تاريخ سه شنبه بیست و یکم آذر ۱۳۹۱ساعت 13:17 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
هی فلانی...
عاشقانه های مرا به خودت نگیر...
مخاطب من..معشوقه ای است که وجودش را
به دنیایی نمیدهم...
.
.
+
تاريخ دوشنبه بیستم آذر ۱۳۹۱ساعت 10:34 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
نمیدونم ۲۱ سپتامبر که که میگن الکیه یا واقعیه ولی با خودم که فکر میکنم
میگم کاش واقعیت داشته باشه و دنیا یه کم عوض شه خسته شدم از این همه یکنواختی ...
ولی بعد میگم نه شاید من مردم دیگه فرصت جبران نباشه خدا پرتم کنه تو جهنم ......
خدا اگه گناهی کردیم ببخش ......
خدا ولی اگه واقعیت داره حداقل وحشتناک نباشه آخه من تحمل ندارم
+
تاريخ یکشنبه نوزدهم آذر ۱۳۹۱ساعت 15:58 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
مامااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان من گشنمه یکی بیاد برای من ناهار درست کنه
.
.
.
+
تاريخ جمعه هفدهم آذر ۱۳۹۱ساعت 11:17 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
ینی وقتی تنها میشم نمیدونم چه مرگم میشه یه دفه عاشق میشم اصن یه وضعی ه....
این وبلاگ رو تازه زدم اینجا یه کم احساس غریبگی میکنم خلاصه دیه باید اینجا بمونم
یعنی عاشق صدای بارونم الان دو تا دختر خل وچل رو از پشت پنجره دیدم توی این بارون شدید بدون چتر
زیر بارون میدوئیدن یاد اون موقع های خودم افتادم .....
اهههه دلم میخواد الان یکی بهم بزنگه بگه سالسا بیا بریم بیرون بعد با هم بریم زیر بارون بدوئیم وای چه
حالی میده
+
تاريخ دوشنبه ششم آذر ۱۳۹۱ساعت 14:26 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
بعضی ها را هر چقدر بخواهی تمام نمیشوند.
همش به آغوششان بدهکار میمانی!
حضورشان گرم است.
سکوتشان خالی میکند دل آدم را..
آرامش صدایشان راکم می آوری!
هر دم هر لحظه کم می آوریشان..
آخ که چقدر کم دارمت..
+
تاريخ دوشنبه ششم آذر ۱۳۹۱ساعت 12:47 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|