من اگه بخوام همه چی خوب پبش بره باید خودمو مشغول کنم با اهنگ های سنتی و یوگا طوری که اصلا فکر نکنم من هر چقدر فکر کنم به ضرر خودمه و هم اون.
باید بی خیالش شم تا بتونم فکر کنم و با احساسات و هیجان تصمیم نگیرم
اقای ح فقط مربی منه که قراره به من اموزش بده و من هنرجوی اونم که من باید قصدم فقط یادم گرفتن باشه و تمامممم
تصمیم گرفتم از امشب دیگه در موردش فکر نکنم میترسم عاشق و این عشق جز فلاکت و بدبختی چیزی برای من نداره مخصوصا تو این شرایط روحی بدی که من دارم و احتمال داره خدایی نکرده باز به اون حال برگردم اصلا من دیگه وقت این بچه بازیارو ندارم باید خیلی جدی تر به زندگی فکر کنم و از سرم بیرونش کنم.بعدم اونکه اصلا به من فکر نمیکنه شاید احتمال یک درصد که ازمن خوشش اومده باشه بیست و چهار ساعته که به من فکر نمیکنه منم مثل احمقها همه فکرم شده این از دیروز تا حالا اصلا تمرین کردم اصلا مضرابهارو دستم نگرفتم اصلا خوب شد دیروز نیومد که من به خودم بیام بفهمم برای کی دارم یاد میگیرم برای خودم یا اون!؟
اصلا همه چی درهم شده...اصلا من نمیدونم چرا عاشق شدم اونم عاشق یه مرد متاهل که من شک دارم عاشق بشه اون اصلا تو یه فاز دیگست... اصلا عاشقت هم بشه چه فایده تو هیچ وقت عذاب وجدان نمیگیری که چرا عاشق یه مرد متاهل شدی هاااان!!؟تو اگه صبح تا شب با فکرش خیالپردازی نکنی تازه میفهمی که هیچی نیست اینقدر تو افکارت باهاش یکی شدی که دیروز حتی بلد نبودی یه ذره با احترام حرف بزنی...اینقدر فکرت مشغول بود و دلبری میکردی و غرور کاذب برداشته بودت که حتی تا شب به فکرت نرسید که خودت زنگ بزنی