+
تاريخ پنجشنبه هفدهم اسفند ۱۳۹۶ساعت 11:47 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
+
تاريخ پنجشنبه بیست و ششم بهمن ۱۳۹۶ساعت 19:4 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
+
تاريخ سه شنبه بیست و چهارم بهمن ۱۳۹۶ساعت 14:15 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
+
تاريخ پنجشنبه دوازدهم بهمن ۱۳۹۶ساعت 17:22 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
+
تاريخ پنجشنبه دوازدهم بهمن ۱۳۹۶ساعت 9:40 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
+
تاريخ دوشنبه نهم بهمن ۱۳۹۶ساعت 14:54 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
من اگه بخوام همه چی خوب پبش بره باید خودمو مشغول کنم با اهنگ های سنتی و یوگا طوری که اصلا فکر نکنم من هر چقدر فکر کنم به ضرر خودمه و هم اون.
باید بی خیالش شم تا بتونم فکر کنم و با احساسات و هیجان تصمیم نگیرم
+
تاريخ شنبه هفتم بهمن ۱۳۹۶ساعت 23:12 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
+
تاريخ جمعه ششم بهمن ۱۳۹۶ساعت 11:4 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
اقای ح فقط مربی منه که قراره به من اموزش بده و من هنرجوی اونم که من باید قصدم فقط یادم گرفتن باشه و تمامممم
+
تاريخ چهارشنبه چهارم بهمن ۱۳۹۶ساعت 18:12 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
تصمیم گرفتم از امشب دیگه در موردش فکر نکنم میترسم عاشق و این عشق جز فلاکت و بدبختی چیزی برای من نداره مخصوصا تو این شرایط روحی بدی که من دارم و احتمال داره خدایی نکرده باز به اون حال برگردم اصلا من دیگه وقت این بچه بازیارو ندارم باید خیلی جدی تر به زندگی فکر کنم و از سرم بیرونش کنم.بعدم اونکه اصلا به من فکر نمیکنه شاید احتمال یک درصد که ازمن خوشش اومده باشه بیست و چهار ساعته که به من فکر نمیکنه منم مثل احمقها همه فکرم شده این از دیروز تا حالا اصلا تمرین کردم اصلا مضرابهارو دستم نگرفتم اصلا خوب شد دیروز نیومد که من به خودم بیام بفهمم برای کی دارم یاد میگیرم برای خودم یا اون!؟
اصلا همه چی درهم شده...اصلا من نمیدونم چرا عاشق شدم اونم عاشق یه مرد متاهل که من شک دارم عاشق بشه اون اصلا تو یه فاز دیگست... اصلا عاشقت هم بشه چه فایده تو هیچ وقت عذاب وجدان نمیگیری که چرا عاشق یه مرد متاهل شدی هاااان!!؟تو اگه صبح تا شب با فکرش خیالپردازی نکنی تازه میفهمی که هیچی نیست اینقدر تو افکارت باهاش یکی شدی که دیروز حتی بلد نبودی یه ذره با احترام حرف بزنی...اینقدر فکرت مشغول بود و دلبری میکردی و غرور کاذب برداشته بودت که حتی تا شب به فکرت نرسید که خودت زنگ بزنی
+
تاريخ چهارشنبه چهارم بهمن ۱۳۹۶ساعت 16:31 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
+
تاريخ چهارشنبه چهارم بهمن ۱۳۹۶ساعت 10:40 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
+
تاريخ سه شنبه سوم بهمن ۱۳۹۶ساعت 19:7 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
+
تاريخ یکشنبه یکم بهمن ۱۳۹۶ساعت 15:20 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
+
تاريخ چهارشنبه بیست و هفتم دی ۱۳۹۶ساعت 15:24 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
+
تاريخ سه شنبه بیست و ششم دی ۱۳۹۶ساعت 14:40 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
ای خدا من دلم نینی میخواد...خدا خواهش میکنم
خدا پریود نیاد خواهش
این چند روز مدام تو فکرم امروز یه کم لک داشتم همش میترسم پری بیاد ای خداااااا خواهش میکنم کمکم کن خدااااا من دلم نینی میخواد
یعنی میشهههه خداااا خواهش میکنم
همش فک میکنم توهم زدم ...امید الکی دارم...
پ ن: داره از لک هم میگذره بیشتر شد دارم ناامید میشم تمام غلایم پری رو دارم...نمیدونم برم بیبی چک بگیرم یا نوار تو دو راهی موندم...از صبح از بس فکر کردم دارم دیوونه میشم..خدایا چکار کنم!؟
+
تاريخ سه شنبه هفدهم اسفند ۱۳۹۵ساعت 16:11 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
خدایا بهت نیاز دارم....خدایا بین این همه تنهایی تو تنهام نذار...
+
تاريخ جمعه سیزدهم اسفند ۱۳۹۵ساعت 6:33 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
همیشه به خودم میگم ای کاش هیچوقت دوره وبلاگ تموم نمیشد خیلی اونروزها خوب بود.الان خیلی تعداد کسایی که وبلاگ مینویسن کمه...دلم برای اونروزها تنگ شده.
خدایا بین تمام نمیدانم هایم گم شده ام کاری کن.
خدایا کجایی؟خدایا تو همدمم بودی اما الان نمیدونم کجایی گمت کردم...من خیلی ظرفیتم کم شده تحمل هیچی رو ندارم حتی تحمل کوچکترین مشکل رو ...خدایا من مزدورم میدونم
خیلی دوس دارم یه سری اخلاقیاتم رو اصلاح کنم اما نمیدونم چه جوری!
خدایا من بلد نیستم زندگی کنم خیلی وقته خوب رو از بد تشخیص نمیدم
أههههه خدایا ببخش همش نق زدم و ناله کردم
شکرت خدا...
+
تاريخ سه شنبه بیست و ششم بهمن ۱۳۹۵ساعت 23:35 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
من خیلی مشتاقتم مامان هر روز و هر لحظه بهت فکر میکنم همش مبگم ای کاش بودی،ای کاش تو بغلم بودی
من خیلی مشتاقم که مامانت بشم،تو چی مامان دوست داری بچه من بشی!!!؟
من دل تو دلم نیست خیلی بهت فکر میکنم.هر لحظه به خدا میگم که تو رو دلم بذاره...کجایی فرشته من به خدا بگو مامانم رو منتظر نذار
خدایا کمکم کن خدایا به تو توکل میکنم میدونم تو برای من بهترینهارو میخوای...من الان تو تالار هستم و فقط فکر میکنم ایشالا ماه بعد هبر بارداریم رو مینویسم.
+
تاريخ دوشنبه بیست و پنجم بهمن ۱۳۹۵ساعت 19:15 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
خیلی وقته اینجا نیومدم برام حالت نوستالژی داره
خیلی وقتها اینجا مینوشتم بعضی وقتها با هر کلمه گریه کردم...از تمام غم هام و خوشحالی هام، الان تمام اونروزهارو پشت سر گذاشتم...بزرگترین تجربم عشق بود من با تمام وجودم عشق رو احساس کردم،به خاطرش گریه کردم و خیلی زیاد به خاطرش سختی کشیدم.
الان تصمیم دارم بچه دار شم دلم میخواد عشق به فرزند رو تجربه کنم دلم میخواد مامان شم.از خدا میخوام یه نینی تو دلم بذاره.
خدایا یه دلم کن،خدایا دلم رو قرص کن،خدایا بهم امید داشتن و صبر داشتن رو یاد بده،خدایا یادم بده که برای دل خودم زندگی کنم،
+
تاريخ یکشنبه بیست و چهارم بهمن ۱۳۹۵ساعت 20:9 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
+
تاريخ شنبه دهم بهمن ۱۳۹۴ساعت 10:22 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
+
تاريخ دوشنبه هفتم دی ۱۳۹۴ساعت 10:1 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
دیروز غروب خیلی گریه کردم از بس دلتنگت شده بود...همینطور اشک می ریختم...
حدود بیستت روز پیش خیلی خوابت رو میدیدم
ادامه مطلب می نویسم
ادامه مطلب
+
تاريخ دوشنبه شانزدهم آذر ۱۳۹۴ساعت 11:58 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
دیروز غروب خیلی گریه کردم از بس دلتنگت شده بود...همینطور اشک می ریختم...
حدود بیستت روز پیش خیلی خوابت رو میدیدم
ادامه مطلب می نویسم
ادامه مطلب
+
تاريخ دوشنبه شانزدهم آذر ۱۳۹۴ساعت 11:58 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
دیروز غروب خیلی گریه کردم از بس دلتنگت شده بود...همینطور اشک می ریختم...
حدود بیستت روز پیش خیلی خوابت رو میدیدم
ادامه مطلب می نویسم
ادامه مطلب
+
تاريخ دوشنبه شانزدهم آذر ۱۳۹۴ساعت 11:56 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
پست قبلی رو دیشب نوشتم اینقدر گریه کردمم تا بعد از دوازده شب امروز هم به مرتضی اس دادم نوشتم
+
تاريخ چهارشنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۴ساعت 18:4 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
+
تاريخ چهارشنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۴ساعت 17:35 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
+
تاريخ چهارشنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۴ساعت 17:11 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
+
تاريخ چهارشنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۴ساعت 17:3 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
+
تاريخ دوشنبه یازدهم آبان ۱۳۹۴ساعت 20:25 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|