دیروز زنگ زده بودی خونمون آبجیم برداشته بود تو هم هی بهش اصرار میکردی که منو نمیشناسی آخه تو فکر کرده بودی منم هه هه....آبجی منم هی انکار که نه آقا من تو رو نمیشناسم و.... ادامه داشته
آبجیم گفت که بهت گفته بوده که صاحب خونه الان خونه نیست ولی میگه فک کنم تو نشنیدی و قطع کرده بودی....
با حال بود.....فک کنم تو دیگه جرات نکنی زنگ بزنی چه بد هه هه.....
من خوبم خوب خوب خداروشکـــــــــــــــــــــــــــر
دیروز خشگل شده بودم نه؟!....آره میدونم خیلی خشگل شده بودم آبجیمم گفت....نمیدونم تو چه حسی داشتی؟
دیشب احیا بود قرار بود بریم ولی از بس حالمون بد بود نرفتیم من پر*یود بودم....
یعنی تو به من فکر میکنی؟
برام مهم نیست میخوای فکر کن میخوای نکن هه هه