چیزی برای نوشتن ندارم فقط مینویسم که از خودم نوشته ای بماند
برای اولین بار میخوام اسمتو بنویسم....میخوام صدات بزنم
سلمااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان عشق لعنتی من کجایی؟
من حوصلم سر که میره یاد تو میفتم....دلم تنگت نیست....دیگه عاشقت نیستم.....
فقط نمیدونم کجای زندگیم قایم شدی..!...نمیدونم چه جور پیدات کنم و پرتت کنم بیرون...
هنوز صدای بوق ماشین و مینی بوس قلب منو به تپش میندازه
هنوز پلاک ماشینا منو یاد تو میندازه...هنوز دیدن فیلمبردارا منو یاد تو میندازه....
خیلی خیلی چیزاست که منو یاد تو میندازه
فک نکنی با این حرفا بازم عشق منی ؟....نه تو برای من تموم شدی...تموم:((
خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
دنبال یه کار خوبم که پول توش باشه....خیلی به پول احتیاج دارم
لعنتی داری چه غلطی میکنی بهت حسودیم میشه عوضی
+
تاريخ پنجشنبه سی و یکم مرداد ۱۳۹۲ساعت 18:49 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
خدا روشکر خوبم فقط یه کم خسته ام چون تازه از تالار اومدم الان هم کافینتم
با اینکه خسته بودم بازم خونه نموندم چون نمیخواستم خونه بمونم و فکر کنم
عشق تو هم خیلی تو قلبم کمرنگ شده خدا رو شکر
امروز بعد هرگز ماشین عروس جلو آتلیت بود هه
+
تاريخ پنجشنبه سی و یکم مرداد ۱۳۹۲ساعت 18:12 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
دلم برای خودم میسوزه
به دلم مونده یه بار وبلاگمو باز کنم ده نفر نظر درست و حسابی داده باشن دلم خوش باشه
هییی روزگار
دیشب خواب دیدم میخوام مغازه کاغذ فروشی بزنم هه هه با دوستم فاطمه آ
همش میگفتیم همش خیلی خوبه خیلی سود داره هه هه
ولی فکر بدی هم نیستا....
نمیدونم....
چند شب پیش خواب دیدم رفتم خونه آقای امی.....همه آبجیام به جز سپیده ...هی مهمون گیرشون میومد
داشتیم نون تقسیم میکردیم بینشون....چمدونم خوابای من عتیغس
خداااااااااااااااا روزهامو قشنگ کن.........
این روزا خیلی تنبل و خوابالو شدم دیشب ساعت ۹:۳۰دقیقه خوابیدم امروز ساعت۱۰:۴۵ د قیقه بیدار شدم...
واااااااااااااااای باورم نمیشه فک کنم به خاطر داروهایی هست که میخورم....
حوصلم سر رفتهههههههههههههه
+
تاريخ دوشنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۲ساعت 12:28 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
خدایا شکرت
دارم میرم بیرون وای اصلا حوصلم نمیشه
+
تاريخ یکشنبه بیست و هفتم مرداد ۱۳۹۲ساعت 18:9 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
تنها خونه هستم
من هنوز منتظر خبرهای خوب تو زندگیم هستم. ای کاش هر چه زودتر اتفاق بیفته
از اینکه تو زندگیم هیچ هدفی ندارم واقعا ناراحتم
از اینکه تنهام واقعا ناراحتم
از اینکه علیرضا صبح تا شب چت میکنه ناراحتم
وااااااااااااااااااااااااااااای خدا یه کاری کن...اینکه میگی از تو حرکت از من برکت قضیش چیه؟
خدااااااااااا خب ما چه جور باید حرکت کنیم وقتی هیچ راهی نداریم هان؟
خدا کمکمون کن خواهش میکنم....
وای مردم از بس نق زدم و تو هیچ کاری نکردی...!
خداااااااااااااااااااااااااااااااا چقدر ریلکسی
خدا یه گوشه نظر تو زندگی ما رو میتونه دگرگون کنه...خب یه کاری کن خواهش میکنم.....
خدا تنهاموون نذار
خدا یه کاری کن خب که منم بگم وای این یه معجزه بود مگه چی میشه خداااااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟
+
تاريخ یکشنبه بیست و هفتم مرداد ۱۳۹۲ساعت 12:59 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا کمکم کن
حوصلم سر رفته
واییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
+
تاريخ جمعه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۲ساعت 11:35 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
گاه می اندیشم...
چندان هم مهم نیست اگر هیچ از دنیا نداشته باشم
همین مرا بس که کوچه ای باشد و باران
وخدایی که زلال تر از باران است
+
تاريخ جمعه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۲ساعت 10:53 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
نگران چی هستی؟
گاهی خدا درها و پنجره ها را قفل میکنه
زیباست اگر فکر کنی بیرون طوفانه
و
خدا
میخواد از تو محافظت کنه
پس بخند
+
تاريخ جمعه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۲ساعت 10:53 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
خــــــدايـــــا...
آغوشت را امشب به من می دهی ؟
برایِ گفتن!چیزی ندارم
اما برای ِ شنفتن ِ حرفهایِ تو گوش بسیار . .
می شود من بغض کنم
تو بگویی :
مگر خدایت نباشد که تو اینگونه بغض کنی . .
می شود من بگویم خدایا ؟
تو بگویی : جانِ دلم . .
می شود بیایی ؟
تــــمــــنــــا می کنم
+
تاريخ جمعه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۲ساعت 10:51 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
بارها همان جایی دستم را گرفتی که .
می توانستی مچم را بگیری
فردا را به امید آنکه...
در آغوشم بگیری شروع می کنم
+
تاريخ جمعه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۲ساعت 10:49 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
حوصلم سر رفته یکی به دادم برسه تور ورخدااااااااااااااااااااااااااا
وای نمیدونم چکار کنم؟
ای خدا واییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی داری دیوونم میکنییییییییی!
خدا خد خدا
واییییی اعصاب ندارم ....کاش یکی مارو دعوت کنه بریم خونشون به خدا حوصلم سر رفته وایییییی
اههههههههههههههههه
یکی به دادم برسههههههههههههه اهههههه
خدااااااا یه کاری کن خب
وایییییییییییییییییییی
+
تاريخ جمعه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۲ساعت 10:45 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
خدا ای کاش تو هم ناز میخردی
وای خدا اونموقع چقدر زندگی شیرین میشد
من بغض کنم تو نازم کنی....وای خدا
خدا یه کاری کن خب....من منتظرم ببین....خدا همه امیدم به توئه
خدا من از قرص ودارو بدم میاد کمک کن از شرشون خلاص شم
من همه امیدم شده دارو همش فکر میکنم اگه اون داروها رو نخورم میمیرم...بدجوری به داروهام وابسته
شدم ....مخصوصا داروهای افسردگیم اصلا انگار شدن همدمم.....خدا با تواما میشنوی
کجایی آخه تو؟
دلم میخواد داروهام ول کنم ولی همش میترسم مثل قبلنم بشم...نمیدونم چکار کنم؟
هییییییییییییییییییییی
آییییییییییییییییییییی خدا صدا میااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااد
یه کاری کن به قرآن حوصلم ندارم دیگه
اون عوضی منو عاشق خودش کرد بعدشم رفت پی زندگیش....هر روز یه غلط تازه میکنه...اصلا یادش هم به من نیست...آخه من چه جور ببخشمش...متنفرم ازششششششششششششش
خداااااااااااااااااا تو هم فقط انگاری یه سری از بنده هات ، بندت هستن .....اصلا حواست هست....خب یه کاری کن
میدونی چند وقته دارم صدات میکنم ولی اصلا حواست نیست...خسته نشدی ازم هاااااااااااااااااااان؟
خب حاجتمو بده تا حداقل برای مدتی از شرم خلاص بشی خب...خدا جونم ببخش ایقدر رک باهات حرف میزنم...
خدا من که زورم تو این دنیا به هیشکی نمیرسه فقط تو رو دارم که سرش نق بزنم...
هییییییییی خدا
خدا خدا خدا
نمیدونم دیگه چی بگم....خدا من تحملم کمه....
+
تاريخ جمعه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۲ساعت 10:14 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
خداااااااااااااااااااااااا کمکم کن
خدا دنبال یه تنوع هستم
خدا یه کاری کن خب
من واقعا حوصلم سر رفته
+
تاريخ پنجشنبه بیست و چهارم مرداد ۱۳۹۲ساعت 22:57 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
الان علیرضا زنگ زد میگه رفته خونه آقای اس...هه هه
نمیدونم چی بگم....برام مهم نیست اصلا ولم کن
اهههههههههه
نمیدونم چه فکری باید کنم....به درک....اصلاچکارش کنم...به من چه
وااااااااااااااااااااایییییییییییییییییییی
اخخخخخخخخخخخخ
ششششششششششش
وای بدم میاد اصلا
+
تاريخ پنجشنبه بیست و چهارم مرداد ۱۳۹۲ساعت 21:59 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
بهش زنگ زدم ازش پرسیدم علیرضا اونجاست ؟مثل خل و چلا جواب داد...من نمیدونم چرا بزرگ نمیشه...مییخواستم بهش بگم تو هنوز بزرگ نشدی ولی نگفتم....حالم بد شد بهش زنگ زدم ....کاش نزده بودم...کاش علیرضا جواب داده بود تا مجبور نمیشدم بهش زنگ بزنم.....
خدا بهترینهارو برام رقم بزن....خواهش میکنم....خدا تنهامون نذار....خدا به خاطر دل علیرضام که شده خواهش میکنم...کمک کن که تو کارمون موفق بشیم خواهش میکنم...خدا تنهامون نذار....
خدااااااااااااااااااااااا خدایی کن در حقمون...مرسی خدا
خداااااا من خیلی امید دارم...
خدا من راضیم به رضای تو
.
گاهی وقتا بیخود دلم تنگ میشه نمیدونم برای کی؟
دلم میگیره...خدا یه کاری کن لطفا ...خواهش میکنم خدا
ولی خدا بازم شکرت...آخه من خیلی وقته که دیگه بغض نمیکنم...دیگه مثل قبلا خیلی گریه نمیکنم ...
خدایا هزار مرتبه شکرت
+
تاريخ پنجشنبه بیست و چهارم مرداد ۱۳۹۲ساعت 21:26 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
بعد از ظهری چند بار زنگ زد من جواب دادم همش اصرار و التماس که من تنها هستم بگو علیرضا بیاد کمکم....هی پشت سر هم زنگ میزد که علیرضا خلاف میل باطنیش رفت....وسط حرفاش بهم گفت قربونت برم دلم میخواست پیشش بودم می کشتمش....حالم ازش بهم میخوره خیلی رزله....آخه یه آدم چقدر میتونه نفهم باشه...نوبت دکتر دارم ....کم کم دارم آماده میشم که برم
خواهش میکنم برام دعا کنید که زندگیمون روز به روز قشنگتر بشه..!
+
تاريخ پنجشنبه بیست و چهارم مرداد ۱۳۹۲ساعت 17:1 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
وای خدایا چقدر بعضی از بنده هات پر رو هستن....چه جور روش شده به علیرضا زنگ بزنه..یعنی چه فکری کرده؟...فک کرده ماخلیم، میتونه از ما سواستفاده کنه/
واااااااااااااااااااااای متنفرم ازت گمشووووووووووووووووووووووووو
آخه چه جور روت میشه هان؟چه جور؟
یعنی تو روی علی رضا خجالت نمیکشی هان؟واقعا که ازت بدم میااااااااااااااااااااااااااااااااااااد
ساعت 9 زنگ زده همچین سرخوش و سرحال، وبا کمال پر رویی
اهههههههههههههههه چقدر از این اخلاقت بدم میاد
+
تاريخ پنجشنبه بیست و چهارم مرداد ۱۳۹۲ساعت 10:33 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
محتاجم به دعا دعام کنید
یه حس خوب میخوام و یه هدف برای ادامه زندگی
من واقعا دلم گرفته خیلی احساس تنهایی میکنم
نمیدوم چمه ، حالم خوب نیست،دلم عجیب گرفته
ای کاش خدا کمکمون کنه ای کاش
خدااااااااااا کجایی؟چرا من پیدات نمیکنم که خواستمو بهت بگم و تو جوابمو بدی هان؟
خدا خدا خدا
کمکم کن
ولی خدا بازم هزااااااااااااااااااااااااااار مرتبه شکرت
ببخش که من کم حوصله ام ببخش خدا
خدا مثل قبلا که سورپرایزم کردی بازم سورپرایزم کن
+
تاريخ چهارشنبه بیست و سوم مرداد ۱۳۹۲ساعت 20:50 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
امروز تا ساعت ۱۱ خواب بودم
دیشب با آبجیم رفته بودیم عروسی ،خنچه داشت....اونجا که بودم همش یاد اون عوضی میفتادم ،بغض گلومو میگرفت....ای کاش از ذهنم پاک میشد برای همیشه
دلم میخواد اتفاقای بزرگ و قشنگ تو زندگیم بیفته که به کل اونو فراموش کنم....اون آشغال عوضی رو
خدایا کمکم کن....خداااااااااااااااااااا تنهام نذار
خدا یه کاری کن که اصلا از اینجا برن....ازش بدم میاد
خداااااااااااااااااااااااا هوامو داشته باش خواهش میکنم....تنهام نذار
وای امروز از خواب که بلند شدم نمیدونم چرا حالم خیلی گرفته بود...خداااااااااااااااااااااااااااااااااا
چرا اینقدر اون بده...آخه چه جور دلش اومد اینقدر منو ناراحت کنه....خدا نبخشش ازت خواهش میکنم
خدایا نبخشش
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای چقدر پریشونم
+
تاريخ چهارشنبه بیست و سوم مرداد ۱۳۹۲ساعت 11:52 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
پریشونم و سرگردون
علیرضا میگه دیگه هیچوقت پیشت نمیاد...میخواد رابطشو باهات تموم کنه....بهتر با اینکه ته دلم هنوز یه جورایی دوس تدارم و بهت وابسته ام ولی ایرادی نداره برام مهمه ولی میگم مهم نیست...
من زندگی میکنم مثل روزایی که تو توی زندگیم نبودی....اون روزهام روزای قشنگی داشتم....میخوام بی خیالت شم...آخه تو چرا اینقدر بدی
گمشوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو از زندگیم بیرون لعنتیییییییی
ازت متنفرمممممممممممممممممممممممممممممممم
خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا نجاتم بدههههههههههههههههههه
خداااااااااااااااااااااااااااااا زندگیمونو قشنگ تر کن
خدا چرا ما باید وابسته باشیمممممممممممممممممم چرااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا زندگیمو شیرین کننننننننننننننننننن
خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااا یه کمم سریعتر خواهش می کنممممممممممممممممممممممم
هی میگم دل قوی دار سحر نزدیک است آخه این سحر کی میاد !!!؟
+
تاريخ سه شنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۲ساعت 11:35 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
خوب بودم تا دیروز تا اینکه علیرضا بهم گفت مثلا عشقم رفته یه منشی گرفته راستش اولش خیلی حالم خراب شد....آخه چرااااا؟
یه آدم تا چه حد میتونه نامرد باشه....خیلی دلم برای خودم میسوزه....اخه چرا من اینقدر ساده بودم و هستم آخه چرا!!؟....ای خداااااااااااااااااا
همش به خودم میگم عیب نداره بی خیال....همیشه به خودم میگفتم ای کاش منم عاشق می شدم تا بفههمم چه مزه ای داره....اگه میدونستم قراره عاشق یه هرزه شم هیچوقت از خدا همچین چیزی رو نمیخواستم....
هی روزگار....
آخه چراااااااااااااااااااااااااااااااااااا؟
اون برای چی به من گفته بود بیام مغازش آخه چرااااااااااااااااااا هان؟ برای چی؟
ای خدا نمی بخشمش من واقعا اینبار نمیبخشمش....
از هر چی مرد تو این دنیاست بدم میاد...به نظرم هیچ مردی روی زمین وجود نداره هیچ مردی
خدایا کمکمون کن.....تنهامون نذار....خدا خیلی دلم میخواد حالشونو بگیرم اینبار اینو از ته دلم میگم ....
من حالشونو میگیرم
من تا کی باید منتظ بمونم هان ؟ تا کی؟
خدا ولی شکرت بابت حس و حالم که خیلی حالم بد نشد
نمیدونم شاید هم بی خیالشون شم....اصا دلشون نخواسته....اصلا به درک....همشون برن گم شن
خدا تا تو رو دارم هیچ غصه ای ندارم میدونم تو هوامونو داری و هیچ کاریت بی حکمت نیست
مرسی خدا...همین که تو خدایی برام کافیه...دوست دارم خدا
نمیدونم قراره چی بشه....خدایا من راضیم به رضای تو
+
تاريخ سه شنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۲ساعت 10:28 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
منتظرم تا علیرضا بیاد ....روی رختخوابم نشستم ....چشم تو چشم لب تاب
نمیدونم چی بنویسم....
هیییییی
ممممممممممم
نمیدونم
کاش برم بخوابم صبح باید زود بیدار شم ..
نه بی خیال خوابم نمیاد.....
خب چکار کنم؟ هان؟
عییییی
+
تاريخ شنبه نوزدهم مرداد ۱۳۹۲ساعت 23:10 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
کافینتم....امروز وقت نکردم چیزی بنویسم...
خداروشکر امروز هم حالم خوبه
ولی فکرش میومد سراغم...تو خیالم بغلش میکردم، میبوسیدمش....نمیدونم چرا ولی دلم براش تنگ شده بود...
شاید برای خودش نه چون اذیتم کرد
بیشتر دلم برای آغوشش تنگ شده بود...عشق نبود...هوس بود...دلم یه آغوش میخواست فقط آغوش تو بود که میتونست آرومم کنه لعنتی.......
آیییییییییییی خداااااااااا
+
تاريخ شنبه نوزدهم مرداد ۱۳۹۲ساعت 20:3 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
عیدتون مبارکزندگیم روال عادیشو داره طی میکنه
آرومه آرومم....عاشق این هوای ابری با رعد و برقشم
عاشق این وبلاگم، که خود خودمم...حتی کلمه ای تو این وبلاگ دروغ نوشته نشده....جز اسمم که مستعاره
اینجا ثبت روزهای سخت منه...روزهایی که با نوشته خیلی از پست ها فقط اشک می ریختم..
خدایا بازم میگم شکــــــــــــــــــــــــــــــرت هزار مرتبه
خدایا کمک کن روزهای مونده از زندگیم قشنگ و شاد بگذره....:)
+
تاريخ جمعه هجدهم مرداد ۱۳۹۲ساعت 17:53 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
خوبم خیلی خوب
دیروز خودمو وزن کردم خداروشکر وزنم پایین نیومده این عالیه
کافینتم ولی حاال و حوصله هیچی رو ندارم...نمی دونم چرا خوابم میاد
خدایا شکرت ....من خیلی کمتر بهش فکر میکنم....و این خیلی خووووووووب
نمیدونم چی بنویسم...من فقط میخوام این روزام ثبت شه تا بعد حس و حال این روزامو بدونم....
+
تاريخ پنجشنبه هفدهم مرداد ۱۳۹۲ساعت 8:42 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
خدایا شکرت
حام خوبه
یه دفه ناراحت میشم
میخوام بخوابم
+
تاريخ چهارشنبه شانزدهم مرداد ۱۳۹۲ساعت 15:9 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
کافینتم
تنها نشستم، کسی نیست
فقط هوس گاه و بی گاهه توئه کی میاد سراغمو میره
دلم نمیخواد بهت فکر کنم
دلم نمیخواد تو این وبلاگ دیگه اسمت بیاد....
تو واقعا لیاقت عشق رو نداری...واقعا نداری...!
ای کاش سرنوشتم جور دیگه ای بود
من کاری به گذشتم ندارم...چون تموم شده...
من نمیدونم قراره دوباره تو رو ببینم یا نه ؟
نمیدونم قراره کی باشه...!
عشق من دیگه عشق نیست از چشمم خیلی بد افتادی...عشق من فقط یه هوس سرده...که مطمئنم اینم خیلی زود تموم میشه....
خدایا شکرت به خاطر حالم...به خاطر عشق تموم شده ام...شکرت خدا..:)
+
تاريخ سه شنبه پانزدهم مرداد ۱۳۹۲ساعت 19:45 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
وای باید آشپزی کنم اصلا حسش نیس
اصلا حال و حوصله هیچی رو ندارم
اههههههه
نمیدونم چی درست کنم...!
.
.
.
پ ن : ناهارمو درست کردم .برنج با خورش بادمجون
+
تاريخ سه شنبه پانزدهم مرداد ۱۳۹۲ساعت 9:43 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
کمکم کن به حق این لحظه های قشنگ
+
تاريخ یکشنبه سیزدهم مرداد ۱۳۹۲ساعت 20:18 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
خدا کمک کن یه دوست خوب پیدا کنم....یه نفر که واقعا دوسش داشته باشم....
این روزا عجیب احساس تنهایی میکنم.....کمکم کن خدا
همه تنهام گذاشتن خدا تو تنهام نذار خواهش میکنم
یه دفه دلم میگیره نمیدونم چرااا؟واقعا نمیدونم....!
پ ن : نمیدونم چمه انگار دلهره دارم...دپرسم....ایشالا که خیره و اتفاقای خوب برام بیفته....ایشالا
ادامه مطلب
+
تاريخ یکشنبه سیزدهم مرداد ۱۳۹۲ساعت 19:33 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
با خو دم فکر میکنم....اصلا نمیدونم چمه....از اینکه هیچ کاری نمیکنم از خودم بدم میاد
از اینکه زندگیم یکنواخت پیش میره خستیه شدم....شاید هم
ناشکرم....از اینکه بی هدفم بدم میاد.....
خدا یه کاری کن خب....من چی میخوام از این زندگی ؟
وایییییییییییی یه نفر میخوام که راهنماییم کنه....
با اینکه از اون عشق لعنتی دل کندم بازم گاه و بی گاه میاد سراغم....عشقی که دیگه عشق نیست شده هوس و نفرت....
نمیدونم.... واقعا نمیدونم......
من از زندگی چی میخوام..!؟
با خودم درگیرم....احساس تنهایی میکنم
.
.
.
پ ن :برم حمام یه دوش بگیرم بلکه حالم عوض شود خیلی هم بد نیستما
+
تاريخ یکشنبه سیزدهم مرداد ۱۳۹۲ساعت 17:53 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
لعنتیییییییییییییییییییییییییی
+
تاريخ یکشنبه سیزدهم مرداد ۱۳۹۲ساعت 12:21 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
وای تو خونه که هستم دیوونه میشم
فکر تو لعنتی دیوونم میکنه
اهههههه حالم ازتو بهم میخوره آخه من چه جور یک سال عاشق تو بودم و به خاطرت زجر می کشیدم...
خودمو به خاطر تو داغون کردم....فقط خدا میدونه من به خاطرت چقدر گریه کردم و عذاب کشیدم....
خدا یه کاری کن....یه کاری کن خدااااااااااااااااااااااااا
ولی همین که دارم ازت دل میکنم جای شکر داره
خدایا شکـــــــــــــــــــــــــــرت :)))
.
.
.
+
تاريخ شنبه دوازدهم مرداد ۱۳۹۲ساعت 18:42 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
خدا حالم گرفتست
نمیدونم چکار کنم
واااااااااااااااااااااااااااای
آبجیم اونروز میگفت خدا به هیشکی کمک نمیکنه....همه چی دست خود آدمه
نمیدونم ....واقعا نمیدونم
منم به آبجیم گفتم ما منافقیم چون خدا رو نمیشناسم هر روز شک میکنیم....اون دنیا ما جامون قعر جهنمه...
خدا یعنی چی واقعا؟
علیرضا بهم میگه برو سرکار....منم گفتم ولم کن کار نییست....اونم بهم گفت تو قیافت شبیه آدمای کاری نیست قبولت نمیکنن خیلی بهم برخورد....آخه اون نمیدونست بین منو و توئه لعنتی چه اتفاقی افتاده....به خاطر تو من بازم باید کوچیک شم....بدم میاد ازت....گمشووووووووووووووووووووووووووووووو
اه دلم میخواد همش ازت بد بگم که کامل از چشم بیفتی.....دلم نمیخواد دیگه فکرمو اشغال کنی میفهمی احمق؟
+
تاريخ شنبه دوازدهم مرداد ۱۳۹۲ساعت 17:25 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
خدایا شکرت
خدا کمک کن یه کار خوب گیرم بیاد
+
تاريخ شنبه دوازدهم مرداد ۱۳۹۲ساعت 12:28 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
امروز هم داره میگذره
منم خوبم خداروشکر
خداروشکر که از تو دل بریدم
خدا روشکر که اومدم مغازت و تو منو رد کردی این عالیه
خدارو شکر که من الان هیچ عذاب وجدانی ندارم
من خیلی خوشحالم....نمیدونم قراره ماه بعد چی بشه؟
نمیدونم منو تو دوباره همو میبینیم یا نه...
من فقط میگم خدا کنه همه چی خوب پیش بره
خدا تنهامون نذار...
.
.
.
+
تاريخ جمعه یازدهم مرداد ۱۳۹۲ساعت 18:32 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
الان تنهام ....یه دفه دلم میگیره
دلم برای هیچ کس تنگ نیست...!
خوبم...خوب خوب...
دلم یه چی میخواد اما نمیدونم چی...!
کمک میخوام ...کمک...وخدا فقط تو میتونی کمکم کنی...فقط تو...!
خدایا شکــــــــــــــــرت
ممنونم ازت به خاطر حس و حال الانم
شکرت که دل نگران کسی نیستم
دیشب احساس میکنم خوابشو میدیدم ولی یادم نیست
+
تاريخ پنجشنبه دهم مرداد ۱۳۹۲ساعت 12:27 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
این روزا چیزی برای نوشتن ندارم
این نشون دهنده حال خوب منه خداروشکر
دیگه خیلی دلم براش تنگ نمیشه ....دیگه دلواپست نمیشم....دیگه بهت فکر نمیکنم خدا روشکر هزار مرتبه
+
تاريخ چهارشنبه نهم مرداد ۱۳۹۲ساعت 10:45 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
خدایا شکرت
حس وحال الانم خیلی قشنگه
دارم آهنگ ماه عسل فرزاد فرزین گوش میدم
خدایا بازم شکرت
+
تاريخ سه شنبه هشتم مرداد ۱۳۹۲ساعت 19:3 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
دیروز زنگ زده بودی خونمون آبجیم برداشته بود تو هم هی بهش اصرار میکردی که منو نمیشناسی آخه تو فکر کرده بودی منم هه هه....آبجی منم هی انکار که نه آقا من تو رو نمیشناسم و.... ادامه داشته
آبجیم گفت که بهت گفته بوده که صاحب خونه الان خونه نیست ولی میگه فک کنم تو نشنیدی و قطع کرده بودی....
با حال بود.....فک کنم تو دیگه جرات نکنی زنگ بزنی چه بد هه هه.....
من خوبم خوب خوب خداروشکـــــــــــــــــــــــــــر
دیروز خشگل شده بودم نه؟!....آره میدونم خیلی خشگل شده بودم آبجیمم گفت....نمیدونم تو چه حسی داشتی؟
دیشب احیا بود قرار بود بریم ولی از بس حالمون بد بود نرفتیم من پر*یود بودم....
یعنی تو به من فکر میکنی؟
برام مهم نیست میخوای فکر کن میخوای نکن هه هه
+
تاريخ سه شنبه هشتم مرداد ۱۳۹۲ساعت 13:58 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
رفتم دیدمش تحویل گرفت ولی دیگه برام مهم نبود
یه ذوق داشتم ولی دیگه عاشق نبودم....
خداروشکر من دیگه هیچ وابستگی به تو ندارم...خدایا شکرت
من دیگه عاشق تو نیستم
وای خدایا این عالیه
دیگه با دیدنت قربون صدقت نرفتم
الان داره اذان میگه
خدایا به حق این لحظه های قشنگ و عرفانی همه رو حاجت روا کن...خدایا زندگی منو علیرضا هم قشنگ کن...کمک کن روز به روز بیشتر عاشق هم بشیم...مرسی خداااااااااااا
+
تاريخ دوشنبه هفتم مرداد ۱۳۹۲ساعت 20:17 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
شاید خوب شاید هم بد
نمیدونم باز هم نمیدونم قراره چه اتفاقی بیفته
خدا بازهم هرچی تو میخوای من راضیم به رضای تو
خدا تنهام نذاز خواهش میکنم
احساسم که خوبه ....حالم عالیه .....خدایا کمک کن که همینجور بمونم .....نذار هیچی حالمو خراب کنه
خدا من فقط با توام فقط باتو
+
تاريخ دوشنبه هفتم مرداد ۱۳۹۲ساعت 17:22 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
لعنتی من دیگه به تو فکر نمیکنم ....دیگه نیا تو زندگیم ....دیگه فکرمو اشغال نکن...
وای خداروشکر که من دیگه به تو فکر نمیکنم....خداروشکر که دیگه تو رو دوست ندارم خداروشکر
خدا کمک کن علیرضام از اینا دل بکنه خواهش میکنم....نمیدونم چرا جواب گوشی علیرضا رو نمیده؟
اصلا نمیخوام بهت فکر کنم میدونم خدا بهترین هارو برای ما میخواد...بیخیالت
خداروشکر من دیگه حالم گرفته نیست خوب خوبم....
خدا کمک کنه یه کار خوب گیرم بیاد همه چی کم کم حل میشه
من مطمئنم یه روزی از اینکه مارو رنجوندین خیلی غصه میخورین من مطمئنم
خدا تنهامون نذار
خدا کمک کن شاد زندگی کنیم خواهش میکنم خدا
نذار نا امید شم ازت خواهش میکنم خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
+
تاريخ دوشنبه هفتم مرداد ۱۳۹۲ساعت 12:6 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
امروز چیزی ننوشتم چون مهمون داشتم
امروز بهم زنگ زد ولی چند تا بوق که خورد قطع کرد نمیدونم قصدش چی بوده وبرای چی زنگ زده...!
واقعا برام عجیبه ولی من دیگه به توفکر نمیکنم تو ارزش نداری فکرمو اشغال کنی
اه الان کافینتم واقعا کیبوردش داغونه نمیدونم چی دارم مینویسم.....
فقط دلم نمیخواد دیگه بهت فکر کنم....
دیگه برام مهم نیست چکار میکنی و در چه حالی ؟
واقعا خداروشکر میکنم که اونروز اومدم مغازت درسته با اومدنم احساس کردم یه کم کوچیک شدم ولی مهم نیست....خوشحالم که حسمو بهت گفتم الان خداروشکر خیلی خوبم
من روزه میگیرم من غذامو میخورم دیگه بغض گلومو نمیگیره که بخواد خفم کنه خدار وشــــــــــــکر
دیگه هر لحظه تو فکرم نیستی...تو دیگه هدفم نیستی....تو برای من مردی.... من دیگه خیلی وقته تو رو عشقم صدا نمیکنم....خدا رو شکــــــــــــــــــــــر
و باز هم خدا رو شکــــــــــــــــــــــــــر
+
تاريخ یکشنبه ششم مرداد ۱۳۹۲ساعت 19:57 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا کجایی پس؟
خدا حالمو خوب کن؟
خدا من واقعا گمت کردم کجایی آخه؟
چرا صدامو نمیشنوی؟هان؟
صبرم تموم شد....
خدا امسال سال منه ها ....
امسال سالیه که باید خیلی هوامو داشته باشیا
خدا نیای بگی صداتو نشنیدم ...یادم رفت...به صلاحت نبودااااااااااااا.....
امسال سال منه میفهمی سال من
باید بهترینارو برام بخوای
باید مارو خوشبخت کنی
خدا من همه سعیمو میکنم خدا تو فقط باهام باش ....تنهام نذار باشه؟
بگو بااااااااااااااااااااااشه
ایول خداااااااااااااااا خیلی حال دادی مرسی داری
بهم نخند خدا شاهکار خودتم ...:دی
+
تاريخ شنبه پنجم مرداد ۱۳۹۲ساعت 18:40 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
هنوز دلم میگیره بعد یه دفه بی خیال میشم
بیخود میای تو فکرم منم پرتت میکنم آخه تو لیاقت عشق رو نداری....
مثل درد پر یو دمی که یه دفه میای و میری...
تو دیگه برام ارزش نداری
تو یه آدم رزل و پست فطرتی...ازت متنفرم ....گمشووووووووووو لعنتی
میدونم خدا بد حالت میگیره ... من به درک خدا از حق من بگذره از حق علی رضا نمیگذره که اینجور کوچکش کردی...
چراااااااااااااااااا آخه لعنتی چرا؟
میبینی از وقتی که اومدم مغازت تا امروز هیچی درموردت ننوشتم چون دیگه دلتنگت نمیشم...
فقط دلم میخواد خدا کمکمون کنه تا موفق باشیم تو کار وزندگیمون بعد تو قدر مارو بدونی...
هیچوقت ازت نمیگذرم
خدا تنهام نذار خواهش میکنم امیدمو نا امید نکن...!
.
.
.
پ . ن: اهههه حوصلم سر رفته نمیدونم چه علطی باید بکنم دا رم دیوونه میشم
خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا یه کاری کن خب
+
تاريخ شنبه پنجم مرداد ۱۳۹۲ساعت 11:7 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
چی میتونه منو آروم کنه؟
کی میتونه کاری کنه که بعد از مدتها از ته دل بخندم؟
کی میتونه شادی رو دگرگون کنه؟
کی میتونه به من آرامش بده؟
کی میتونه به من قوت قلب بده که میشه آره میشه به زودی زود؟
حالمو خوب کن
حالمو خوب کن
حالمو خوب کن...!
پ . ن " ته دلم یه چیزی بهم میگه قراره اتفاق های خوبی برام بیفته اما نمیدونم چرا میترسم امید داشته باشم میترسم خیال پرازی کنم میترسم از ته دلم بخندم ...میترسم بازم بخوره تو ذوقم ...خدا درکم کن
خدا بهم لیاقت بده تا بتونم روزه بگیرم خواهش میکنم
+
تاريخ جمعه چهارم مرداد ۱۳۹۲ساعت 19:2 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
حالم گرفتست حووصله هیچی رو ندارم
خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
+
تاريخ جمعه چهارم مرداد ۱۳۹۲ساعت 13:58 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
خدایا شکرت...:)))
دلم میگیره هنوز... خدا کمکم کن
خدا کمک کن همه چیز جور شه خدا خواهش میکنم
وااااااااای چقدر دلم میخواد سرمو بذازم رو شونه یه نفر
وای چقدر دلم میخواد یکی محکم بغلم کنه بگه شادی من که باهاتم غصه چیو میخوری؟
خدا
+
تاريخ جمعه چهارم مرداد ۱۳۹۲ساعت 10:54 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
خدایا شکرت فعلا که حالم خوبه
نمازمو میخونم خیلی حالم بهتره
واقعا وقتی تنهایی هیچ کس جز خدا نمیتونه آدم آروم کنه
خدا من اشرف مخلوقاتم ولی نمیدونم چرا نمیفهمم یعنی چی ؟
من که نمیتونم یه مشکل کوچیک که برام پیش میاد رو حل کنم این اشرف مخلوقات چه معنی میده ....
اشرف مخلوقات
خدایا کمکم کن ....خدا من واقعا دوست دارم ...کمک کن اون کاره جور شه برم و واقعا برام خوب باشه خواهش میکنم
+
تاريخ پنجشنبه سوم مرداد ۱۳۹۲ساعت 21:1 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
اینقدر حسودیم میشه به این آدمهایی که سرشون شلوغه مثل منه بدبخت نیستن که صبح تاشب پشت این لب تاب کز کردم یا دراز کش مثل میت افتادم...
آخه من به چیه خودم امیدوار باشم عاشق چیه خودم باشمم هان؟
خدا یه دستی رو سر روی زندگی ما بکش خدا مگه چی میشه؟
من حتی یه دونه دوست ندارم ماشالا به خاطر اخلاق خوبم ...ولی به خدا خیلی خوبم هیچ کس از دلم خبر نداره
+
تاريخ پنجشنبه سوم مرداد ۱۳۹۲ساعت 18:8 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
خدایا منو از این سردرگمی نجات بده خواهش میکنم....نذار زندگیم خراب شه...
من به تو محتاجم خدا...تنهام نذار
خدا حالمو بببین ....نمیتونم آروم باشم خواهش میکنم کمکم کن خواهش میکنم
تو رو به بهترین بنده هات....خدایا خیلی وقته دارم صدات میزنم
+
تاريخ پنجشنبه سوم مرداد ۱۳۹۲ساعت 10:18 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
من امروز برای اولین بار بعد از مدت ها نماز خوندم خوندم خوب بود
من از تکرار بدم میاد نمیدونم باید چکار کنم زندگیم تکراری نباشه و از زندگیم لذت ببرم
خدایا کمکم کن...خواهش میکنم...من واقعا خسته ام...
خدایا بهم آرامش بده
+
تاريخ چهارشنبه دوم مرداد ۱۳۹۲ساعت 20:32 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
خدا کجایی تو هان؟
به خدا من تو رو گم کردم
ازصبح هزار تا کلمه تو اینترنت سرچ کردم که به تو برسم ولی تو نیستی؟
خدا شاید من بلد نیستم از تو کمک بخوام
خدا نکنه باید یه جور دیگه دعا کرد که من بلد نیستم آخه تو اصلا صدای منو نمی شنوی
من هر طرفی که میرم به بیراهه میرم
هرچی میگم خدا راه درست رو نشونم بده بدتر میخورم به بن بست
خذا آخه چرااااااااااااا؟
چیکار کنم هان؟
چرا یکی به داد من نمیرسه....من هیچکسی روندارم واقعا تنهام
کسی میدونه خدا کجاست؟
خدا من باید چکار کنم هاااااااااااااااان؟
چرا هیچی نمیگی میخوای اذیتم کنی خدا مگه اون دنیا چه خبره که این دنیا اینقدر باید زجر بکشیم هان؟
خدا من فقط ناراحتم چرا اونروز جلو راهمو نگرفتی چرا خدا آخه چرا؟
چرا اجازه داد غرورم بشکنه؟
چرا به خاطر خونوادم هم که شده بود به خاطر آبروشون جلو منو نگرفتی چرا خدا؟
خدا من که گفتم اگه خیر نیست جور نشه چرا خدا چرا؟
خدا ولی تو خیلی بزرگی اونجا که باید مچمو میگرفتی دستمو گرفتی ممنون خدا؟
ولی خیلی دوس دارم به جواب سوالم برسم خیلی؟
پ ن: میخوام برم حمام حتی یه دست لباس تمیز ندارم من به چه دردی میخورم آخه خدا؟
هدفت از اینکه منو آفریدی چی بود هان؟
خواستی بندهات به خودشون امیدوار شن؟
ای خدااااااااااااا بیا بزن تو گوشم
چرا هیچی نمیگی آخه
وای آدمو تا مرز جنون میبری
+
تاريخ چهارشنبه دوم مرداد ۱۳۹۲ساعت 16:59 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
دارم دیووونه میشم خدااااااااااااااااااااا
منو ببخش که نا شکرم
+
تاريخ چهارشنبه دوم مرداد ۱۳۹۲ساعت 12:21 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|
اینهمه نوشتم سیستمم خاموش شد
خلاصه که حالم خیلی خرابه خیلی گریه کردم
نمیدونم چمه مثل دیوونه ها شدم ...ای کاش یکی بود بهم کمک میکرد...من واقعا
تنهام
آخه چراااااااااااا؟
خدا چراااااااااااا؟
چرا لعنت یاینجور باید منو کوچیک میگرد آخه چرا؟
یعنی خدایی نیست که جوابشو بده ؟
یعنی دنیا اینقد بی قانونه؟
یعنی خدا صدای منو میشنوه اینقند بی خیاله؟
یعنی خدا این دنیا رو آفریده فقط برای عشق کردن بعضی از آدما پس ماچی؟
نمیدونم چه کار کنم موندم به خدا
دلم میخواد خدا کمکم کنه
وایییییی خدا
خدا چرا اونروز جلو راهمو نگرفتی چرا اجازه دادی دوباره غرورم بشکنه
خدااااااااااااااااااااااااااا
مگه قرار نبود کمکم کنی چرا نکردی؟چرا؟
خدا به خاطر علی رضا به خاطر یه کاری میکردی واقعا که؟
دلم میخوای=ست دوستم داشته باشه با تموم وجودش مثل قبلا ولی اوندیگه منو دوست نداره این خیلی عذابم میده.....
تو این یک سال من خیلی بزرگ شدم خیلی بزرگ
خدا تنهام نذار....با اینکه میذاری.....با اینکه دوستم نداری ....
خدا نکنه تو هم هر چقدر بیشتر دوست داشته باشم بدتر تو ازم دور میشی هان؟
بندهات منو خیلی عذاب دادن مخصوصا این یکی
خدا ؟
الان تنهام دلم از این دنیا گرفته...واقعا خسته ام خسته....ای کاش میمردم ای کاش میمردم...
خدا خدا خدا
به دادم برس
خدا
+
تاريخ چهارشنبه دوم مرداد ۱۳۹۲ساعت 11:16 نويسنده ¸¸.•¨¯`•¸¸الی ¸¸.•¨¯`•¸¸.
|